امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

♥♥♥ امیرعلیِ مامان ♥♥♥

10- کلمات جدید امیرعلی، سرماخوردگی و آمپول

1392/7/18 23:46
نویسنده : مامانی
777 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه

 

+ 3 روز پیش(7/15) امیرعلی رو که آب میخواست بغل کردم  و داشتم از آب سردکن یخچال براش آب میریختم که دستش رو طرف یخچال دراز کرد و گفت: دُل  منظورش گل بود....

همسری چند وقته معتاد شده...   معتاد تخمه شکوندن پای سریال جومونگ!! شکلک های شباهنگShabahangدیشبم داشتیم با هم تخمه میشکوندیم و طبق معمول واسه پسری هم پوست میگرفتیم. من خیلی مواظبم که یه موقع آجیل یا پوستش رو ورنداره بزاره تو دهنش. شکلک های شباهنگShabahangدیشب یهو دستش رو آورد سمت پوست تخمه ها. من دستش رو گرفتم و گفتم:

نه مامان...  اینا آشغالِ...

تو چشام نگاه کرد و حالت سوالی به صورتش داد و گفت:  آکّال؟ شکلک های شباهنگShabahang

نمیدونین من و باباش چه ذوقی کردیم... شکلک های شباهنگShabahang چلوندمش و بوسیدمش و گفتم: الهی قربونت برم مامانی..  آره آشغالِ..  بدِ....  نباید بخوری...

اون وقت باباش: امیرعلی منو ببین...  آشغال....

من: اِ...  نگو...  یاد میگیره...

+ 3 شب پیش فقط یه بار بیدار شد که بغلش کردم (به قول خودش: بَتَل) و آوردم تو آشپزخونه بهش آب دادم و سرش رو گذاشتم رو شونه هام و زود خوابش برد.

+ پریروز (7/16) صب داشتم پای شبکۀ "پویا" بهش صبحونه میدادم که یهو برق رفت، نگام کرد و گفت: اَ...  نی  (نیست)

گفتم: الهی فدات شم...  برق رفت مامان....

بعد چند دقیقه بغلش کردم و رفتیم تو حیاط که یه نگاهی به کنتور برق بندازیم...  درش رو باز کردم و به فیوزش نگاه کردم و با خودم گفتم: اوووووووووووووم...  این باید پایین باشه یا بالا؟

امیرعلی فِرتی گفت: بال   (یَنی بالا)  

+ من از جمعه شب سرماخوردم و با اینکه خیلی مواظب بودم که امیرعلی هم سرما نخوره ولی خب نشد...  پریشب احساس کردم که موقع خواب راحت نیست و دماغش کیپ شده و نمیتونه درست نفس بکشه...  هی وول میخورد...  روزشم که دیگه آبِ مَماغش راه افتاد...   صداشم یه کم عوض شده بود...  باباییش خیلی دیر اومد خونه...  عصر بردیمش بیمارستان...  دکتر گفت: گلوش کمی ورم داره و گوشاشم داره شروع به عفونت میکنه...  تب نکرده؟

گفتم: چرا..  ولی خودم براش شیاف استفاده کردم....  گفت: خیلی خوبه... نذارین تب کنه...

خلاصه که شربت و آمپول نوشت....  یه پنی سیلین و یه آمپول دیگه که مسئول تزریقات لطف کرد و دوتاش رو باهم قاطی کرد که فقط یه بار امیرعلی درد بکشه...http://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik2/nursesmileyf.gif

کلی جیغ و داد کرد تا مادۀ آمپول وارد بدنش شد و بعدش همه اش پشت هم تو گریه هاش حرف میزد که ما نمیفهمیدیم چیا میگه ولی مامان و بابا تو حرفاش مشخص بود...

اونجا تو بیمارستان عمو "ر" و زنش رو دیدیم،  پسرعموی بابایی...

زنش باردارهو حدود 7-8 ماه، اونم قراره پسردار شه به سلامتی. امیدوارم سرماخوردگیش خوب شده باشه....

امیرعلی دیشب خوب نتونست بخوابه...  کلی وول خورد و کلی به من و بابایی چک و لگد زد.شکلک های شباهنگShabahang

بعضی اوقات مثل کوچیکتریاش باید زورکی درازش کنم و دستاش رو بگیرم تا به زور شربت رو بریزم تو دهنش ولی بعضی اوقات خودش راحت میخوردشون...  شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز  بعضی وقتام تا شربتا رو دستم میبینه خودش میره یه جا دراز میکشه..   فک میکنه واسه خوردن دارو باید دراز بکشه...شکلک های شباهنگShabahang

الانم خوابه قربونش برم من....

ایشالا زود خوب شی عزیز دلم

شماهام ایشالا همیشه سلامت باشین.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

fafa
20 مهر 92 13:04
ای جونم آکال و بالا کلی خندیدم با این دو کلمش هزار ماشالله
مونا
21 مهر 92 11:25
سلام. خوب سرت با کوچولوت گرمه ها ... انشاالله همیشه شاد باشین و سلامت. راستی من حواننده اون یکی وبتم هستما . ولی نمی دونم چرا برای بلاگفا نمی شه نظر گذاشت . موفق باشی خانومی
fafa
21 مهر 92 18:42
قربونت برم عزیزم فدای اون همه ذوق و محبتت بشم الان هفته 10 و 3روز هستم اما نی نی احتمالا هنوز 8 هفته داشته باشه خدارو شکر حالم بهتر شده و لی تهوع ها امونمو بریده من شما رو خیلی وقته لینک کردم دوست داشتید لینکم کنید ممنون میشم
لیلا
22 مهر 92 10:53
الهیییییییییییییییییی!بخولم اون زبون شیرینتو که کلماتو اینقدر قشنگ می گی مرد کوچولوی خاله!
bahar
22 مهر 92 13:33
مامان دوفرشته
22 مهر 92 18:21
ای جونم با اکال گفتنتایشالله که هرچه زودترخوب بشی عزیزدلم
bahar
23 مهر 92 12:38
خانمی(زیبا یارم تقدیم به تو)
26 مهر 92 11:54
ای امیر علی شیرین زبون. کلی کیف میکنم با هر کلمه ی جدیدت. زیبا یارم ،تقدیم به تو