30- ماشالا به این مدل :))
سلام به همه
خوبین؟ من و پسری هم خداروشکر خوبیم....
میدونم بازم به حرفم عمل نکردم و دیر اومدم... اما واقعا اوضاع روحی خوبی نداشتم...
تحمل این وضع به خودی خود سخته چه برسه اینکه باید برای شما خودمو خوشحال و بانشاط نشون بدم...
امیرعلیِ مامان نزدیک روزِ که فقط شبا پوشک میشه.....
البته وقتایی که میریم بیرونم پوشک میشه غیر از 2 بار که با بابایی رفت مغازۀ نزدیک خونه مون...
+ هفتۀ قبل رفتیم مرکز استان خونۀ آبجی بزرگه و اونجا کلی کلمات جدید به کار بردی...
خیلی بهمون خوش گذشت.... اونام از بودن تو خوشحال بودن.... با هر ذوق کردنت کلی ذوق میکردن و با گریه هات حسابی ناراحت میشدن...
موقع رفتن به خونۀ داداشا هم رفتیم پارک روبروی خونه شون.... خیلی ذوق برای بازی داشتی اما دو تا پسربچه اونجا بودن که کارایی میکردن که نباید! و شمام تا دید تکرار کردی ولی خداروشکر همون یه بار بود و فراموش کردی... هوام داشت سر میشد و زود بردمت خونۀ دایی....
خوب بودی ولی چندبار به چیزایی گیر میدادی و نمیخواستی به حرف من گوش کنی و شما گریه و من اخم!!!
+ وقتی برگشتیم من رفتم خونۀ عموم و کامواهایی که دخترعموم برام گرفته بود رو آوردم و یقۀ ژاکتت رو هم تموم کردم و جمعه شب بود که تموم شد و دکمه هاشم دوختم و اتوش کردم... بماند که شما کلی اذیت کردی...
ولی وقتی تموم شد و بعد از اتو آویزونش کردم که خنک بشه و حالتش خراب نشه شما دیگه خوابیده بودی و نمیشد تو تنت ببینمش....
+ ولی فرداش تنت کردم:
دوس نداشتی ازت عکس بگیرم و همه اش صورتت رو میپوشوندی:
میخندیدی و عمدا در میرفتی تا من دنبالت بدوئم....
ولی آخرش تونستم چندتا عکس خوب ازت بگیرم...
+ مبارکت باشه عزیزم الانم دارم برات کلاهش رو میبافم....
الهی من فدای این پسر خوش تیپم بشم....
+ تا یادم نرفته بگم که چون شهرستان ما خیلی گرمه مدتی بود که شما فقط دمپایی میپوشیدی و هر دو کفشات حسابی تنگ شده بود و ماشالا بزرگ شدی....
رفتیم برات کفش بخریم ولی قشقرقی به پا کردی که بیا و ببین.... حاضر نمیشدی کفشا رو پات کنی، گریه میکردی و میگفتی: دمپایی میهام.....
+ خوشحالم که تو رو دارم بهونۀ قشنگ زندگیم...
حرف زدن شما خیلی خیلی بهتر شده...
ولی وقتی عصبانی میشی جدیدا چیزایی میگی که نباید!!! البته مقصر خودم هستم که وقتی کفرمو درمیاری اینا رو بهت گفتم...
با تحکم میگی: شما لُپَن ساکت (شما لطفا ساکت)
یا: برو کالِت (برو کارت) که منظورت اینه: برو پیِ کارت...
+ روزی هزار بار منو میبوسی میگی: مامانی دوس دالم... (دوست دارم)
الهی من فدات بشم که گاهی واقعا رو اعصابم رژه میری میخوای تو هرکاری کنارم و کمکم باشی.....بیشتر این موقع ها:
عاشق روشن کردن لباسشویی و نشستن و زل زدن به کار کردنشی....
موقع آشپزی هی میای دوروبر من و من حسابی کفری میشم و مشترسم اتفاقی بیوفته....
الانم جدیدا چارپایه ای که برا کمک به مسواک زدن و شستن دست و صورت برات گرفتم رو میاری میذاری زیر پات که بهتر ببینی....
جارو رو هم خیلی دوس داری...
+ کلی حرف زدی و شیطنت کردی ولی الان یادم نیست یادم اومد میام مینویسم....