امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

♥♥♥ امیرعلیِ مامان ♥♥♥

12- یه شیطنت خنده دار...

وقتی داشتم پست پایینی رو مینوشتم صدایِ امیرعلی رو شنیدم که پیدا بود باز خودش رو تو دردسر انداخته و کمک میخواد وقتی برگشتم طرفش با این صحنه مواجه شدم: بهله...  ایشون لایِ دو تا پشتی گیر کردن....   من که خندیدم خودشم خنده اش گرفته بود... بعدشم که گفتم رفت تو حیاط و بازی میکرد...  رفت سراغ اسکاج بابایی که باهاش موتورش رو میشوره و نتیجه اش: الانم داره با باباییش فوتبال بازی میکنه و وقتی میخواد توپش رو شوت کنه گاهی میگه: دیــــــــــــــش... فک کنم میخواد ادایِ فیلم فوتبالیستا رو دربیاره....   کلی عاشقِ فوتبالِ....   نکنه میخواد فوتبالیست بشه؟  من که دوس ندارم     تا یاد...
6 آبان 1392

7- بقیۀ عکسا و چسب زخم دوم :(

+ سلام... اینم عکسایی که قول داده بودم:   + امروز متاسفانه قضیه دیروز دوباره تکرار شد و من وقتی اومدم دم در دیدم داره انگشت خونیش رو نشونم میده و میگه:   پا...  پا... فک کردم زخمش باز شده اما خوب که دقت کردم این دفعه کف پای چپش زخم شده بود...: تو این عکس خوابه...   آخه نمیزاره ازش عکس بگیرم... الانم تا صدای شعر اذان رو شنیده بدو اومد جلو تلویزیون و زل زده بهش و نیشش تا بناگوش بازه... قبلشم که داشت سفیدبرفی رو نگاه میکرد...  وقتایی که نامادری سفیدبرفی قاه قاه خنده های شیطانی میکنه با دستاش گوشاش رو محکم میگیره و با یه حالتی نگاش میکنه انگار که میترسه... ...
30 شهريور 1392

6- اولین چسب زخم امیرعلی....

+ سلام به همه + خوبین؟  نی نی هاتون خوبن؟ چیکارمیکنین با بچه داری؟ مام خوبیم خداروشکر، البته دیروز انگشت اشارۀ دست راست امیرعلی اووووووووووف شد رفتم تو حیاط و چون میدونستم طبق معمول امیرعلی میاد دنبالم در فلزی ضد سرقت رو بستم که در ساختمون رو که باز میکنه اون در جلوش رو بگیره و نتونه بیاد دنبالم ولی بتونه منو ببینه،وقتی برگشتم تو و در رو بستم رفتم تو آشپزخونه که دیدم امیرعلی هی یه چیزی رو تکرار میکنه و مامان مامان میکنه نگاش کردم دیدم انگشت اشاره اش رو گرفته طرفم و هی با ناراحتی یه چیزای نامفهومی میگه، دیدم دستش خون میاد و پوستش ازش آویزون شده،  پو ست اضافه که یه ذره اش مونده بود رو کندم و بردم گذاشتم زیر آب و شستمش و اینج...
29 شهريور 1392