5- لغات جدید امیرعلی...
+ سلام خاله ها....
خوبین؟ خوشین؟
ما که خداروشکر خوبیم و خوشحال از داشتن همچین خاله هایی.... بهله...
+ این روزا امیرعلی داره با نخوردن شیر کم کم کنار میاد... موقعی که خوابش میاد اذیت میشه و بی قرار...
و تلافیش رو سر من درمیاره... و منم واسش سورۀ والعصر میخونم و بغلش میکنم و تکون تکونش میدم و نازش میکنم تا کم کم آروم بشه و خوابش ببره...
+ چند تا لغت تازه یاد گرفته:
نی یَنی نیست
بالی یَنی بالش
اُتـــــا یَنی افتاد
بال یَنی بالا
گوشی ماها رو دستش میگیره و الو الو میگه و بعدش کلی حرفای من درآوردی و ما هم بسی کیفور میشویم همیشه هم یارویی که پشت خطه گوشاش سنگینه گویا.... و امیرعلی هی داد میزنه... و بعد از هر جمله کمی گوش میده و بعد جملۀ بعدی
امروز عصر بابایی امیرعلی رو برد تو حیاط.. کلی بازی و بدوبدو و تازه شلنگ رو هم دستش داد تا خودش به باغچه آب بده.... بعدش به زور آوردش خونه و بعد حموم و کلی آب بازی... امیرکم هم عاشق آب بازیِ