امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

♥♥♥ امیرعلیِ مامان ♥♥♥

22- شیرین کاری

سلام به همگی خوبین؟ دماغاتون چاقه؟ امیرعلی خوبه خداروشکر...  و روز به روز شیطون تر میشه... اول اینو بگم که خدا نخواست امیرعلی داداش دار یا آبجی دار بشه و  ما اونو 1 خرداد از دست دادیم. از خدا میخوام به حق این ماه عزیز امیرعلی رو همیشه برام سالم نگه داره... بریم سراغ لغات جدید امیرعلی: 1 اردیبهشت    13:30 تا من وضو بگیرم و بیام، باز چادرمو سر کرده، من: چادرمو بده نماز بخونم. امیرعلی: چادُ نه!!!   من: بده بخونم برات چادر میدوزم  اون: چادُ؟؟؟ بعدش رفت سجده و سرش رو گذاشت رو مهر.... 2 اردیبهشت  12:30  کَری : کَره 5 اردیبهشت  ...
20 خرداد 1393

21- عجب دوره و زمونه ای شده والا

من و پسری تو آشپزخونه ایم. من خوردکن رو روشن کردم و خودم پای لب تابم.  امیرعلی اوایل از خوردکن میترسید و الان که خودم ترسش رو ریختم میاد جلو بهش زل میزنه و تو کارش دقیق میشه.   تو عمق کار خوردکن غرق شده بود که من یهویی زدم زیر آواز.   الکی صدامو خیلی بالا بردم که عکس العمل امیرعلی رو ببینم. یهو داد زد: اِِِِِِِِِِِِِِِِِه.... من نگاش کردم و اونم انگشت اشارۀ دست چپش رو گذاشت جلو دهنش و گفت: هیــــــــــــــــــــــــــــــس! اونم خیلی جدی و با اخم... بعدم دوباره رفت تو بحر خوردکن و اصلا انگار نه انگار که زده احساسات مامانش رو خُرد و خاکیشیر کرده... حالا من مونده بودم بخندم یا اخم کنم و بگ...
3 ارديبهشت 1393

20- با امیرعلی از 26 بهمن تا الان

26 بهمن - 13:22 : گوشیم رو میذاشت جلو چشاش که مثلا عکس بگیره... من: میخوای عکس بگیری؟     امیرعلی: عَک... 1 اسفند - 13:50 : امیرعلی: شربت 17 اسفند - 14:39 : داره میگ میگ تماشا میکنه، هردفعه میگ میگ رد میشه و میگه میگ میگ امیرعلی: می می...  و میخنده. 23 اسفند: ماهی ها رو نگاه میکنه و میگه: مایی 24 اسفند - ساعت 00:48 : من: بخواب مامان، شب بخیر    امیرعلی میخنده و میگه: شب بپِل 25 اسفند - 11:24 : با "برج هوشش" بازی میکنه و کاسۀ آبی رو دستش میگیره و میگه: آبی... اولین رنگی که میگه.. 25-26 اسفند!!!   00:00    واسه اولین ب...
1 ارديبهشت 1393

19- برای نی نی کوچولوم

عضو جدید خونوادۀ سین سلام...   الهی مامانی قربون قد 5/2 سانتیت برم...  فدای وزنِ 8 گرمیت بشم من.... تو دیگه الان رویان نیستی...  از این هفته باید "جنین" صدات کنیم... قسمت های مهم بدنت تکمیل شده.... طبق گفتۀ  دکتر ميرمجيد مصلايي نايب رئيس انجمن دکتراي علوم آزمايشگاهي تشخيص پزشکي ايران  تو  این هفته با آزمایش خون میشه تشخیص داد شما داداش امیرعلی هستی یا آبجی کوچولوش... اما فک نکنم هنوز تو استان ما بشه این کار رو کرد..... اگه هم بشه ممکنِ هزینه اش با جیب بابایی سازگار نباشه.... عزیز دلم که هنوز نمیدونم باید چی صدات کنم....  تو الان قراره چهارمین عضو خونوادۀ سین بشی... ...
25 فروردين 1393

18- نی نی دوم

سلام به همه خونوادۀ ما داره 4 نفره میشه....  یعنی من بازم دارم مامان میشم... و قراره امیرعلی من داداش دار یا آبجی دار بشه... هرچند هیچ برنامه ای برای اومدن نی نی نداشتیم و انتظار نداشتیم اینقد زود به جمع ما بیاد اما اومده و الان تو هفتۀ دهمه...   هنوز خیلی کوچولوئه...    طبق گفتۀ  دکتر ميرمجيد مصلايي نايب رئيس انجمن دکتراي علوم آزمايشگاهي تشخيص پزشکي ايران میشه با آزمایش خون جنسیتش رو تشخیص داد ولی فک نکنم تو استان ما بشه هنوز.... و ما باید صبر کنیم تا یکی دو ماه دیگه... وقتی از امیرعلی میپرسیم: داداشی میخوای یا آباجی؟ برخلاف بقیۀ بچه ها که همیشه کلمۀ دوم رو میگن، امیرعلی میگه: داد...
25 فروردين 1393

17- رفتیم پارک

جمعه پسری رو بردم پارک نزدیک خونمون... این پارک 4 قسمت داره.... یه قسمت پارک آبی...  که فواره های بزرگ و قایق داره... یه قسمت گل و گیاه و نیمکت و وسایلی برای ورزش... یه قسمت هم برای کوچولوها...  تاب و سرسره و الاکلنگ و..... و یه قسمت قلعه بادی....                         ...
20 اسفند 1392

16- تولدت مبارک

      میلاد تو شیرینترین بهانه ای ست که میتوان با آن به رنج های زندگی هم دل بست. و در میان این روزهای شتابزده، عاشقانه تر زیست. میلاد تو معراج دستهای من است، وقتی که عاشقانه تولدت را شکر میگویم. الهی مامان فدات شم... دیگه ماشاالله  توی گهوارهَ ت جا نمیشی...   دیگه لازم نیست به جایی تکیه اَت بدیم و با دست نگهت داریم تا بتونی سرپا وایسی    حالا دیگه نمیترسم تنهایی بذارمت رو سرسره  دیگه تو روروکت نمیشینی یعنی جات نمیشه که بشینی   حالا میتونی شلوارت رو کامل از پات دربیاری، نه مثل این:   ...
19 اسفند 1392

14- اِوووووووووووووووووووووا...

قبل از اینکه بگم امیرعلی چه شیرینکاریی کرده باید یه توضیحاتی بدم... هنوز واسه شهرستان ما گاز وصل نکردن و ما متاسفانه با اینکه خیلی خیلی وقت پیش شاهد بودیم که از شهرستان ما لوله های گاز رو گذروندن و بردن به عراق تحویل دادن ولی خودمون هنوز گاز نداریم  و تو این زمستون سرد باید با آترا و سبلان نفتی خونه رو گرم کنیم... پریروز 21 بهمن، ساعت 19:16 که داشتم آتیش آترا رو تنظیم میکردم یهو آتیش یه قسمت قرمز شد و رفت بالا..   یهو امیرعلی زبونش رو گاز گرفت ،چشاش رو گِرد کرد و دست راستش رو زد تو صورتش و گفت : آتی  (آتیش) شبشم که شب الله اکبر بود چون بابا خونه نبود من و امیرعلی سویی شرت پوشیدیم و چون هوا سرد بود ک...
14 اسفند 1392

15- تولدت پیشاپیش مبارک عزیز دلم

بچه ها سلام یه هفته دیگه تولد منه... 7 روز دیگه 2 ساله میشم...   یه هفته دیگه منتظرتونم... اینم کارت دعوت... زحمت نوشتن اسمتون با مامانِ... یادتون نره بیاین.. من منتظرم   کادو یادتون نره ها... من منتظرم آله ها... داداشی ها...  آباجی ها... بیاین خوش بگذرونیم       ...
23 بهمن 1392