امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

♥♥♥ امیرعلیِ مامان ♥♥♥

13- لغات جدید امیرعلی تو این سه ماه و نیم که نبودیم...

سلام به همه...   خوبین؟  خوشین؟ نی نی ها چطورن؟ ایشالا همیشه سلامت باشن... بیشتر از 3ماه و نیمه که نبودم...    امیرعلی مامان تو این مدت خیلی بزرگتر و ماشالا شیطون تر شده ، ایشالا تو پستای بعد راجبِ شیرین کاریاش مینویسم. هرچند سرماخوردگی های گاه و بیگاهش  نمیذاره زیاد وزن گیری خوبی داشته باشه ولی خداروشکر خوب و سلامتِ... اینم از لغاتی که تو این مدت یاد گرفته: 12 آذر ؛ ساعت 20:30 : اومد با انگشت اشارۀ دست راست به عینکم اشاره کرد و گفت: عیّنَ...  که بعداً تبدیل شد به : عِینی... 13 آذر 21:29 : (براش فیلم های آموزشی "با ما" رو گذاشتیم. قسمت خوراکی ها) پِتّه ...
21 بهمن 1392

12- یه شیطنت خنده دار...

وقتی داشتم پست پایینی رو مینوشتم صدایِ امیرعلی رو شنیدم که پیدا بود باز خودش رو تو دردسر انداخته و کمک میخواد وقتی برگشتم طرفش با این صحنه مواجه شدم: بهله...  ایشون لایِ دو تا پشتی گیر کردن....   من که خندیدم خودشم خنده اش گرفته بود... بعدشم که گفتم رفت تو حیاط و بازی میکرد...  رفت سراغ اسکاج بابایی که باهاش موتورش رو میشوره و نتیجه اش: الانم داره با باباییش فوتبال بازی میکنه و وقتی میخواد توپش رو شوت کنه گاهی میگه: دیــــــــــــــش... فک کنم میخواد ادایِ فیلم فوتبالیستا رو دربیاره....   کلی عاشقِ فوتبالِ....   نکنه میخواد فوتبالیست بشه؟  من که دوس ندارم     تا یاد...
6 آبان 1392

10- کلمات جدید امیرعلی، سرماخوردگی و آمپول

سلام به همه   + 3 روز پیش(7/15) امیرعلی رو که آب میخواست بغل کردم  و داشتم از آب سردکن یخچال براش آب میریختم که دستش رو طرف یخچال دراز کرد و گفت:  دُل    منظورش گل بود.... +  همسری چند وقته معتاد شده...   معتاد تخمه شکوندن پای سریال جومونگ!!   دیشبم داشتیم با هم تخمه میشکوندیم و طبق معمول واسه پسری هم پوست میگرفتیم. من خیلی مواظبم که یه موقع آجیل یا پوستش رو ورنداره بزاره تو دهنش.  دیشب یهو دستش رو آورد سمت پوست تخمه ها. من دستش رو گرفتم و گفتم: نه مامان...  اینا آشغالِ... تو چشام نگاه کرد و حالت سوالی به صورتش داد و گفت:    آکّال؟   نمیدونین من ...
18 مهر 1392

8- درمونگاه، نمایشگاه، حموم....

سلام خاله ها... خوبین؟ خوشین؟  نی نی هاتون خوبن؟ پریروز صب که آخر ماه بود من و امیرعلی و باباییش رفتیم درمونگاه. نه اینکه موقع مراقبت بهداشتی امیرعلی باشه ها، نه. خودم بردمش تا هم با مربی با تجربۀ اونجا مشورت کنم و هم خودم و امیرعلی رو وزن کنم ببینم الان که حدود یه ماهه فقط شبا تو خواب و بیداری دارم بهش شیر میدم رو وزنمون چقد تاثیر داشته. به مربی که گفتم از شیر گرفتمش گفت: خیلی کار خوبی کردی. الان از یه سالگی به بعد دیگه شیر زیاد ارزش غذایی براشون نداره. البته شیر پاستوریزه یادت نره بهش بدی. گفتم: شیر دوس نداره به جاش شیرعسل و شیرموز میدم. گفت: عالیه. غذا میخوره؟ گفتم: آره خیلی غذا خوردنش بهتر شده. ازش اجازه گرفتم واسه وز...
2 مهر 1392

7- بقیۀ عکسا و چسب زخم دوم :(

+ سلام... اینم عکسایی که قول داده بودم:   + امروز متاسفانه قضیه دیروز دوباره تکرار شد و من وقتی اومدم دم در دیدم داره انگشت خونیش رو نشونم میده و میگه:   پا...  پا... فک کردم زخمش باز شده اما خوب که دقت کردم این دفعه کف پای چپش زخم شده بود...: تو این عکس خوابه...   آخه نمیزاره ازش عکس بگیرم... الانم تا صدای شعر اذان رو شنیده بدو اومد جلو تلویزیون و زل زده بهش و نیشش تا بناگوش بازه... قبلشم که داشت سفیدبرفی رو نگاه میکرد...  وقتایی که نامادری سفیدبرفی قاه قاه خنده های شیطانی میکنه با دستاش گوشاش رو محکم میگیره و با یه حالتی نگاش میکنه انگار که میترسه... ...
30 شهريور 1392

6- اولین چسب زخم امیرعلی....

+ سلام به همه + خوبین؟  نی نی هاتون خوبن؟ چیکارمیکنین با بچه داری؟ مام خوبیم خداروشکر، البته دیروز انگشت اشارۀ دست راست امیرعلی اووووووووووف شد رفتم تو حیاط و چون میدونستم طبق معمول امیرعلی میاد دنبالم در فلزی ضد سرقت رو بستم که در ساختمون رو که باز میکنه اون در جلوش رو بگیره و نتونه بیاد دنبالم ولی بتونه منو ببینه،وقتی برگشتم تو و در رو بستم رفتم تو آشپزخونه که دیدم امیرعلی هی یه چیزی رو تکرار میکنه و مامان مامان میکنه نگاش کردم دیدم انگشت اشاره اش رو گرفته طرفم و هی با ناراحتی یه چیزای نامفهومی میگه، دیدم دستش خون میاد و پوستش ازش آویزون شده،  پو ست اضافه که یه ذره اش مونده بود رو کندم و بردم گذاشتم زیر آب و شستمش و اینج...
29 شهريور 1392